کوچه ( فریدون مشیری )
دلواره
... و اینها آرزوست!!!

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خـاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
سـاعتي بر لب آن جوي نشستم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل وسنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آمد تو به من گفتي:
« از اين عشق حذر كن »
« لحظه اي چند بر اين آب نظر كن »
« آب آيينه عشق گذران است »
« تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است »
« باش فردا كه دلت با دگران است »
« تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن »
با تو گفتم:
« حذر از عشق؟ » « ندانم »
« سفر از پيش تو؟ »
« هرگز نتوانم »
« روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد »
« چو كبوتر لب بام تو نشستم »
« تو به من سنگ زدي, من, نه رميدم, نه گسستم »
« باز گفتم : كه تو صيادي و من آهوي دشتم »
« تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم »
« حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم, نتوانم . . . »
اشكي از شاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد
يادم آمد كه دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نه گسستم, نه رميدم
رفت در ظلمت غم,
آن شب و شب هاي دگر هم
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم
بي تو امّا به چه حالي من از آن كوچه گذشتم

 

کوچه (فریدون مشیری) www.delvareh.loxblog.com



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, توسط امین حاذقی |